عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنهاترین تنهاها و آدرس loverose.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1106
:: کل نظرات : 37

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 46
:: باردید دیروز : 1
:: بازدید هفته : 50
:: بازدید ماه : 655
:: بازدید سال : 75117
:: بازدید کلی : 233338

RSS

Powered By
loxblog.Com

روح . چن . جن . ارواح . شیطان . خدا . ترسناک

جمعه 1 آبان 1394 ساعت 21:49 | بازدید : 433 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

رسیدن شمر همراه یک امان نامه به سرزمین کربلا/ آمادگی لشکریان دشمن برای جنگ/ وقایع روز نهم محرم

فرهنگ > دین و اندیشه - با رسیدن شمر به کربلا و قطعی شدن جنگ، لشکریان عمر سعد خود را برای نبرد آماده کردند.../ قدم به قدم با تاریخ واقعه کربلا
 

نه روز از محرم سال 61 هجری گذشت، و تاسوعا فرا رسید. روزی که پیش از آن واقعه بزرگ بود و با قطعی شدن جنگ، امام حسین(ع) از دشمنانش مهلتی شبانه برای راز و نیاز درخواست کرد.

با فرا رسیدن روز نهم محرم سال 1437 قمری، گلچین خبرآنلاین از وقایع مربوط به این روز در سال 61 هجری قمری را به نقل از پژوهش های دکتر محمدرضا سنگری در ادامه می خوانید.

 وقایع روز تاسوعا

موقعیت زمانی: پنجشنبه نهم محرم سال شصت و یک هجری معادل بیستم مهر ماه پنجاه و نه شمسی.

وضعیت هوا: صاف و آفتابی.

مهم ترین و بزرگ ترین حادثه: آمدن شمر بن ذی الجوشن ضبابی به کربلا. شمر با نامه ی عبیدالله بن زیاد در بعد از ظهر روز تاسوعا وارد کربلا شد.

عکس العمل عمر سعد به آمدن شمر: با ورود شمر به کربلا و آوردن نامه ی عبیدالله زیاد، عمر سعد دریافت که موقعیتش در خطر است و شمر سر جانشینی او را دارد. گفت: وای بر تو! خداوند تو و خانه ات را از آبادانی دور کناد.(خانه ات خراب باد.) ای پیس! نگذاشتی کار به صلح بینجامد. حسین هرگز تسلیم نخواهد شد. او فرزند علی بن ابی طالب است. به ناچار با او خواهم جنگید.
شمر پس از خواندن نامه، از عمر سعد پرسید چه خواهی کرد؟ اگر اطاعت عبیدالله می کنی بکن وگرنه فرماندهی را به من بسپار.
عمر سعد گفت: این کرامت به تو نیامده است (تو شایسته نیستی)، فرمانده پیاده ها باش، من فرماندهی لشکر را به عهده دارم.

امان نامه شمر: شمر هنگام آمدن به کربلا همراه با عبدالله بن ابی محل که ام البنین مادر ابوالفضل العباس، عمه اش بود، امان نامه ای از عبیدالله دریافت کردند تا عباس بن علی و سه برادرش عبدالله، جعفر و عثمان را از صحنه ی کربلا خارج کنند. عبیدالله امان نامه را به عبدالله سپرد و وی همراه غلامش کُزمان آن را به کربلا آورد.

پاسخ ابوالفضل العباس به امان نامه: وقتی شمر مقابل یاران امام ایستاد و فریاد کشید: پسران خواهر ما کجایند؟ (منظور ابوالفضل العباس، عبدالله، عثمان و جعفر بود.) ابوالفضل العباس همراه برادران بیرون آمدند و گفتند چه می گویی!

شمر گفت: ای پسران خواهر ما! شما در امانید. خودتان را با حسین به کشتن ندهید و به فرمان امیرالمؤمنین یزید در آیید. (برخی نوشته اند آنها ابتدا سکوت کردند و جواب شمر را ندادند و امام حسین(ع) فرمود: پاسخش دهید هر چند فاسق است. آنگاه عباس و برادرانش پاسخ گفتند.)

ابوالفضل و برادرانش گفتند: دستت بریده باد ای شمر، امان نامه آورده ای؟ خداوند تو و امان نامه ات را لعنت کند. ای دشمن خدا، از ما می خواهی که برادرمان حسین فرزند فاطمه و پیامبر را رها کنیم و به فرمان لعنت شدگان و فرزند لعنت شدگان درآییم؟هرگز! آیا ما در امان باشیم و فرزند پیامبر را امانی نباشد؟

عکس العمل شمر: شمر پس از شنیدن پاسخ کوبنده ی ابوالفضل العباس و برادرانش ناسزاگو و پرخاشگر و خشمگین به لشکرگاه خویش بازگشت.

آمادگی عمر سعد برای شروع جنگ: عمر سعد، پس از نامه ی عبیدالله زیاد و آمدن شمر، خود را برای جنگ آماده کرد. سعدبن عبیده گوید: همراه عمرسعد در فرات آب تنی می کردیم که یکی آمد و آهسته به عمر سعد گفت: ابن زیاد، جویریة بن بدر تمیمی را فرستاده و به او دستور داده اگر عمر سعد نجنگید گردنش را بزن. عمر سعد بلافاصله از آب بیرون آمد سوار اسب شد سلاح خود را خواست و آماده ی جنگ شد.

فراهم کردن زمینه ی جنگ: با آمدن شمر و قطعی شدن جنگ، لشکریان عمر سعد خود را آماده کردند، این نکته گفتنی است که عبیدالله و شمر در پی تکرار تجربه ی جنگ امام حسن مجتبی(ع) و فریفتن فرماندهان بودند. بیرون کشیدن ابوالفضل و برادرانش ضربه ای هولناک به کربلا بود که با یأس شمر و پاسخ دندان شکن رشید غیور کربلا خنثی شد. پس از این ماجرا، شرایط و اوضاع برای نبرد مهیا شده بود. از وقایع بعدی معلوم می شود که عمر سعد سپاه را برای جنگ آماده کرده است.

 وقایع عصر تاسوعا

اوضاع کلی: زمینه ها برای جنگ کاملاً آماده است. عمر سعد مصمم به جنگ، سپاه را آماده کرده است.

نخستین شعار جنگ: بعد از نماز عصر (فاصله ی ساعت ۳ تا ۴ بعد ظهر)، عمر سعد سپاه خود را آماده کرد و شعار پیامبر را سر داد: یا خیل الله ارکبی و بالجّنه ابشری ای لشکر خدا سوار شوید و مژده ی بهشتتان باد! همگان سوار شدند و حرکت خود را به سوی لشکر گاه امام حسین (ع) آغاز کردند.

امام حسین(ع) جلوی خیمه خود نشسته و به شمشیر تکیه داده و سر بر زانو نهاده بود. در این هنگام حضرت زینب(س) که صدای سواران و حرکت سپاه را شنیده بود نزد برادر آمد و گفت: آیا همهمه و خروش سپاه دشمن را می شنوی؟ امام سر برداشت و فرمود: هم اکنون رسول خدا را در خواب دیدم که می گفت: به زودی نزد ما خواهی آمد و آن لحظه بی شک نزدیک شده است. ( در برخی مقاتل پدرم علی، مادرم فاطمه و برادرم حسن نیز در کنار رسول خدا در خواب دیده شدند.)
حضرت زینب با شنیدن این سخن بر صورت زد و فریاد کرد: وای! وای! امام به خواهرش فرمود: آرام باش، آرام باش. سکوت کن و صیحه نزن تا دشمن ما را سرزنش و ریشخند نکند.
در این هنگام، امام به ابوالفضل العباس [که روبه رویش ایستاده بود] فرمود: فدایت شوم برادر، سوار شو، برو و بپرس چه می خواهند؟ اگر بتوانی آنان را منصرف کن و برگردان.

ابوالفضل العباس با بیست تن از جمله زهیربن قین و حبیب بن مظاهر به نزدیک سپاه آمدند و علت تهاجم را پرسیدند، آنان گفتند: امیر فرمان داده است هجوم آوریم تا فرمان او را گردن نهید.
عباس فرمود: شتاب نکنید تا من باز گردم و با اباعبدالله(ع) در میان بگذارم. سواران درنگ کردند. سردار رشید عاشورا بازگشت و ماجرا باز گفت. امام فرمود باز گرد و بگو یک امشب را به تأخیر بیندازید تا ما امشب را به نماز و شب زنده داری و استغفار و دعا بگذرانیم. خدا می داند که من نماز و قرائت قرآن و دعا و استغفار را دوست دارم.
ابوالفضل برگشت و گفت: امشب بازگردید تا ما در این کار مطالعه کنیم. فردا صبح که روبه رو شدیم به خواست خدا یا تکلیف شما را قبول می کنیم و یا پیشنهاد را رد خواهیم کرد.

نحوه ی سخن گفتن ابوالفضل العباس (ع)، نوعی مهلت و امان خواستن است که در ذهنیت دشمن سوسوی امیدی برای تسلیم باقی می گذارد. در گفت و گوهای بعدی عمر سعد با سرداران و فرماندهان سپاه این نکته محسوس است. نکته ی مهم دیگر در این امان خواستن، گذراندن شبی به نیایش و زمزمه و نماز است.

عمر سعد سفیری همراه با حضرت عباس فرستاد. این سفیر نزدیک لشکرگاه اباعبدالله آمد و فریاد زد: یک امشب شما را مهلت دادیم اگر بامداد سر به فرمان فرود آورید شما را نزد عبیدالله بن زیاد خواهم فرستاد و اگر نپذیرید رهایتان نمی کنم تا کار را با شمشیر تمام کنم.

پس از اعلام، دو سپاه به خیمه های خویش باز گشتند.




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: